خـیـابـان هـای تـهـران بـوی دلـتـنـگـی مـیـدهـنـد
اپیزود اول:
قهوه تلخ ، سیگار برگ ، سیب زمینی سرخ شده ، ذرت مکزیکی ، گوجه سبز ، جیک جیک گنجشکها ،صدای بارون ، قدم زدن در امتداد خیابان طویل و باریک ، لواشک ، رقص ، موسیقی ، بستنی سنتی ، جوجه کباب ، خنده های تو ،نگاه شر وشیطونت ، بوسیدن بچه های کوچولو ، تنهایی ،سکوت ، آرامش ، ....
هیچکدام دیگر نمیتوانند جای خالی نبودنهایت را پر کنند...
اپیزد دوم:
من در حال قدم زدن در پیاده رو
بوق بوووق ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
من :|(آیکون جا خالی دادن و عین مرغ پریدن به سوی دیگر)
دو دقیقه بعد
وییژژژژژژژژژژژژژژژژژ
ویژژژژژژژژژژژژژژژژ (دیگه بوق هم نمیزنند)
عبور ماشین ها از پیاده رو ندیده بودیم که به حول قوه الهی دیدیم و در این راه داشتیم به درجه شهادت نائل میگشتیم ، فقط نمیدانم باید یک جفت شاخ رو سرم سبز بشه و تعجب کنم یا گفتن : " اینجا ایران است" کفایت میکند؟
اپیزد سوم:
کلاغ به صندلی تکیه داده و از شیشه جلوی اتوبوس به مسیر بی آب و علف چشم دوخته ، ایستگاه اول میرسیم تعدادی از مسافرها پیاده میشوند. چند متر جلوتر خانومی با مانتوی سبز و چسبان و ساپورت سبز و نازک و چسبانتر و آرایشی که هر لحظه امکان چکه کردن رژ لب رو افزایش میده ، به همراه پسر بچه 5 ، 6 ساله ای ایستاده ، راننده پایش را روی پدال گاز فشار میدهد اما چشمانش را جا گذاشته کمی عقب تر درست همان نقطه که اون خانوم ایستاده، با دوستانش میزنند زیر خنده ، کمی جلوتر پایش روی پدال ترمز میلرزد و فشار میدهد اتوبوس متوقف می شود، دوستش بدو بدو میرود با صدای بلند داد میزند : خانوم بیا سوار شو... بدو بدو سوار میشود و راننده که تمام مسیر چشمانش به آخرین صندلی اتوبوس خیره میماند و نقشه هایی که با دوستانش برایش کشیده اند ، ترسی ندارند با صدای تقریبا بلند حرف میزنند و میخندند
- میخوای من برم پیشش تنها نباشه ؟
- من خسته شدم بذار برم باهاش حرف بزنم
- کلک نکنه قصد داری ازش کرایه نگیری وب ه جای کرایه ....
- عجب.....
صدای قهقه هاشون تو فضا پخش میشه
کلاغ آماده میشه از اتوبوس خارج بشه ، اما تمام مسیر فکرش کمی عقبتر جا مانده درست روی همان صندلی آخر و روی همان دختر سبز پوش ...