.......

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

نگاه میکنم بهش و یاد "تو" می افتم، پرتش میکنم رو دیوار و مشغول تماشای سر خوردنش و تلاشش برای حفظ کردن تعادلش میشم.گفته بودی هر وقت میبینیش یاد خودت می افتی، چقدر از شباهت های بین خودت و عروسکی که دست و پاش چسبونکی بود گفتی و من چقدر خندیدم، اما الان که خوب نگاش میکنم ،میبینم درست گفتی، شباهتتون خیلی زیاده، مثل رد پاهایی که تو خاطرات آدمها جا میذارین، سقف خونه رو نگاه میکنم، سقف بیچاره هنوز آثار دست و پاهای چسبناک عروسک روش دیده میشه، همون رد پاهایی که هر کار کردم نرفت که نرفت، مثل خاطرات "تو"از خاطرات گذشته من ... راست میگفتی چقدر این عروسک ساده و کوچیک شبیه "تو"بود ....

کلاغهای خوش یمن

چشمامٌ میبندم و سرمو رو به آسمون میگیرم و فقط به صدای باد گوش میدم ...کم کم از اصطرابم کم میشه و احساس آرامش میکنم ... درست یادم نمیاد آخرین بار که این حس آرامش داشتم کی بود! !!اما مطمئنم اون موقع مثل الان تنها زیر درختها ننشسته بودم ... کلاغ ها قار قار میکنند و چشمام باز میکنم و لبخند میزنم، یادمه همیشه مامان برخلاف عقیده عموم مردم کلاغ رو خوش یمن میدونه، کلاغها همیشه خبر خوش میارن، لبخند میزنم و آروم با خودم میگم "خودتو برای شنیدن و دیدن اتفاقات خوب آماده کن "... دوباره چشمام میبندم و از شنیدن صدای طبیعت لذت میبرم مثل پرنده ای که خودشو به دست باد سپرده و سازمخالف نمیزنه ... اولین قطره های بارون تضمینی میشوند برای شاد بودنم برای لبخند زدن ... میدانم کلاغها هیچوقت اشتباه نمیکنند، اتفاقات خوب در راهند فقط باید صبور بود ....

بغض و دیگر هیچ

همیشه تو زندگی هر آدمی بودن آدمهایی کنارشون باعث دلگرمی میشه، یه آدمهایی مثل کوه پشتت باشند و نذارن زمین بخوری، حالا توهم داشتن همچین پشتیبانی تو زندگیم و بتی که ازشون ساختم.. کاخ آرزوهامو نابود کرده، برای تویی که لبخندت و مهربانی هات نصیب غریبه ها شد و تمام تلاشت اینه که ببینی غول بدبختی چطور زمین گیرم میکنه ... دلم میخواست پر از نفرت بشم و تمام بدی ها رو برات بخوام اما حتی ارزش اینم نداری که بخوام ازت متنفر باشم ...خدایا کجای این قصه نشستی؟